پایگاه اطلاع رسانی

سازمان حج و زیارت

خادمانی که در شوق خدمت سرازپا نمی شناسند/ پیرزنی که بعد از سه روز لب به غذا بازکرد

خادمانی که در شوق خدمت سرازپا نمی شناسند/ پیرزنی که بعد از سه روز لب به غذا بازکرد
خادمان واحد امداد و راهنمایی گمشدگان در خدمت رسانی به زوار سرازپانمی شناسند و در این مسیر تلاش های شبانه روزی برای رفع دغدغه زایران انجام می دهند.
گزارش ذیل روایت یافتن یکی زواری است که توسط خادمان امداد و راهنمایی گمشدگان شناسایی شده است؛
پیرزن ۷۵ ساله کنار جدول خیابان در مرکز مفقودین بین الحرمین نشسته بود، خسته بنظر می‌رسید، زبان فارسی چندانی بلد نبود وقتی راهنمایان زنجانی به زبان ترکی با او ارتباط برقرار کردند، گفت:« دو روزه از پسر و عروسم جدا شده ام...» فقط اسم خود و فرزندانش را به یاد داشت.
خادمان امداد و راهنمایان پیرزن زایر را به دفتر کنسولی میدان پرچم بردند اما بخاطر اینکه فقط نام و نام خانوادگی اش را می دانست و اطلاعات دیگری نمی دانست. تلام تلاش‌ها بی نتیجه به نظر می رسید.ه نتیجه نرسید.
راهنمایان اربعین وی را جهت صرف غذا و استراحتی کوتاه به دفتر امور راهنمایان و گمشدگان بردند اما پیرزن لب به غذا نمی زد می گفت «تا از حال فرزندانم مطلع نباشم از نگرانی نمی توانم غذا بخورم...»
پیرزن سه روز را به همین منوال بدون خوردن غذا طی کرده بود.
رفته رفته نکته ای در صحبت ها و گفته های پیرزن مشخص شد ؛ او نگران حال خود نبود، دغدغه گم شدنش را نداشت بلکه ، نگران حال فرزندانش بود.
بعد از کلی صحبت صمیمانه به زبان ترکی ،پیرزن نام روستایشان را به زبان آورد با جستجو در اینترنت شهرستان و بخش و دهستان معلوم شد اهل خراسان بود.
خادمان اینبار هم دست به کار شدند؛راهنمایان با بررسی سابقه کارگزاران استان خراسان یکی از کارگزاران حج نزدیک به روستای پیرزن در شهرستان قوچان را یافتند و بعد از تماس با ایشان فردی عازم روستا شد و با پرس و جویی در کمتر از یک ساعت فرزند کوچک پیرزن را از روستا یافته و موفق شدند شماره تماس فرزند بزرگ ایشان که در سفر اربعین است را بدست بیاورند.
با فرزند تماس گرفته شد، اسمش غلامرضا بود، با شنیدن خبر یافته شدن مادر پیرش خوشحال شد، می گفت کربلا و نجف را شبانه روزی دنبال مادر گشته اند اما او را نیافته اند و به این امید که شاید راهی مرز شده باشد به سمت مرز مهران رفته بودند.
تلفن را به مادر دادند تا با فرزندش صحبت کند، احتمال داده می شد که مادر شروع به گلایه از فرززندان کند که چرا من را تنها رها کردید و...
همینکه گوشی را به دست گرفت گفت:« بالام نجه سن؟ حالتون خوشدی؟»
و این است که می گویند مادر چیز دیگری است.
و این مادر بعد از صحبت با فرزندش غذا خورد و آرام گرفت.
غلامرضا گفت که از مهران به سمت کربلا باز می گردد.
مادر در لابی هتل منتظر فرزند ماند ، خوابش برد، گویی خستگی سفر از تنش بیرون رفته است.
راهنمای دلسوز اربعین نیز تا زمان آمدن فرزند در لابی بیدار ماند. ساعت ۳ بامداد فرزند و عروس رسیدند و مادر را در آغوش گرفتند.
لحظات شیرین وصال بعد از ۱۰ ساعت تلاش و جستجو برای وصل مادر و فرزند، خستگی را از تن راهنمایان اربعین رفع کرد و این است تلاش های شبانه روزی خادمان.
امتیاز به خبر :

ارسال نظرات

نام

ایمیل

وب سایت

نظرات شما

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.